Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ علیرضا ملائی توانی: امروز شصت و هفتمین سالروز کودتای شوم و جنایت‌بار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که با همدستی خودکامگان داخلی و سلطه‌گران بین‌المللی صورت گرفت و جنبش آزادی‌خواهانۀ ملت ایران را سرکوب کرد. به منظور گرامی‌داشت یاد و خاطرۀ همۀ کوشندگان، کنشگران و مجاهدان نهضت ملی شدن نفت، منظومۀ «شیر نفت» را برای نخستین بار منتشر می‌کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این اثر سرودۀ شادروان غلام‌رضا دبیران یکی از کارگزاران دولت دموکراتیک ملی دکتر مصدق است که توسط فرزند بزرگوارشان سرکار خانم دکتر حکیمه دبیران – استاد گروه ادبیات دانشگاه خوارزمی - در اختیار این جانب (علیرضا ملائی توانی) قرار گرفته است.

این منظومه روایتی ادیبانه از منازعۀ قدرت در ایران از استعفای مصدق در ۲۵ تیرتا یکم مرداد ۱۳۳۱ است که می‌کوشد کیفیت بازگشت قوام‌السلطنه به کارزار سیاست را در دورۀ شش روزۀ حکومت وی به تصویر بکشد و واکنش جامعۀ ایران را در برابر بیانیۀ بسیار تند «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد» بازتاب دهد که پیامد بزرگ آن قیام ۳۰ تیر و بازگردانی دکتر مصدق به قدرت بود.

غلامرضا دبیران (۱۲۹۶–۱۳۶۵) فرزند شفیع (دبیر افخم) در متن یک خانواده تحصیلکرده و با پیشینۀ دیوانی زاده شد. دبیران از همان کودکی قرآن و خوشنویسی را نزد پدر بزرگ و عموی خود فراگرفت و همزمان به آموختن ادبیات فارسی و عربی پرداخت. همچنین تحصیلات جدید را در دبیرستان‌های تهران به پایان رساند. سپس برای تکمیل آموخته‌های خود دررشتۀ زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد. نسخۀ خطی پایان نامۀ ایشان با عنوان "تاریخ قرآن" به راهنمایی استاد بدیع الزّمان فروزانفر در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران موجود است. وی کتابهای شرایع و معالم و برخی از کتابهای نحو و ادبیات را نزد شیخ مرتضی غمامی طالقانی فرا گرفت. از دیگر استادان او می‌توان مرحوم کاظم عصّار، فاضل تونی، ولی الله نصر، ملک الشعرای بهار، و احمد بهمنیار را نام برد. دبیران با شاعران و سخنوران عصر خود از جمله دکتر قاسم رسا، گلچین معانی و محمدحسین شهریار معاشرت و مباحثه داشت. وی پس از بازنشستگی بیشتر در زمینه ترجمه فعالیت کرد.

دبیران افزون بر فعالیت‌های علمی و ادبی، فعالیت‌های اجرایی مهمی را بر عهده داشت. مهمترین مسئولیت او در دورۀ نهضت ملی شدن صنعت نفت، ریاست دفتر رمز و محرمانۀ محمّد مصدّق بود و از نزدیک در جریان بسیاری از تحولات این دورۀ طوفانی قرار داشت.

غلامرضا دبیران، پس از کودتای ۲۸ مرداد مسئولیت‌های اجرایی گوناگونی را بر عهده داشته‌اند که مهمترین آنها عبارتند از: شهرداری اهواز، شهرداری شیراز؛ معاونت استانداری خراسان و فرمانداری مشهد، فرمانداری کل سمنان و یزد. البتّه پس از تأسیس حزب رستاخیز، دبیران در اعتراض به عضویت اجباری در این حزب از سمت فرماندار کل یزد استعفا داد و از فعالیت‌های اجرایی فاصله گرفت. از همین رو، از اوایل انقلاب اسلامی به سمت استانداری یزد برگزیده شد.

غلامرضا دبیران در سراسر عمر خود آثار فراوانی نگاشت که از جملۀ آنها می‌توان به این آثار اشاره کرد: دوره دستور زبان فارسی، ترجمۀمنظوم بیش از نیمی از نهج البلاغه به فارسی، ترجمۀ منظوم دعاها و مناجات‌ها، الفیّۀ ابن مالک (هزاره در نحو) و قصیدۀ لامیۀ ابوطالب (ع) در دو بحر، بردۀ بوصیری و مارون بیک عبّود در نعت پیامبر (ص) و سرانجام، کتاب «ابجد عشق» دیوان اشعار، شامل غزل‌ها، قصاید، مثنوی‌ها و انواع دیگر شعر از قبیل مسمط، ترکیب بند، مستزاد، قطعه، رباعی و دو بیتی که دبیران از سال‌های حدود ۱۳۱۶ تا ۱۳۶۵ سروده است.

این منظومه یعنی «شیر نفت» بیان استعاری دارد و ممکن است در ظاهر همان خط لوله، فلکه و تأسیسات نفتی را به ذهن متبادر سازد اما در اصل کنایه از نام دکتر مصدق است. در سراسر این منظومه نام هیچ شخصی به میان نیامده و تنها از مقام‌هایی چون وزیر دربار و شاه یاد شده است.

منظومۀ «شیر نفت» یک مثنوی بلند است که دبیران در ۱۴ مرداد ۱۳۳۱ با الهام از منظومۀ بسیار مشهور «موش و گربه» عبید زاکانی آن را سروده است. نکتۀ تأمل‌انگیز این است که این قصیده در سالروز پیروزی انقلاب مشروطه (۱۴ مرداد) و درست ۱۵ روز پس از قیام افتخارآفرین ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دربارۀ همین قیام و اقدامات احمد قوام (قوام‌السلطنه) سروده شده است.

در این منظومه که یکی از نمونه‌های فابل در ادبیّات فارسی است، ضمن اشاره‌هایی کوتاه به وضعیّت کشور پس از استعفای دکتر مصدق، فرایند به قدرت رسیدن احمد قوام (قوام‌السّلطنه) از دعوتش به کاخ شاه و بازپس‌گردانی لقب «حضرت اشرف» به وی و نیز مجاهدت‌های کاشانی و مصدق تا سرنگونی قوام به شکلی جذّاب روایت شده است. در این منظومه موش، کنایه از مردم ایران است که در چنگال گربۀ وحشی خودکامگی گرفتار شده است. همچنین، قوام به عنوان پلنگ و مصدق به عنوان شیر توصیف شده اند.

منظومۀ شیر نفت سرودۀ شادروان غلام رضا دبیران:

ای گروه خدا پرستانا شیر مردان ملک ایرانا

قصه موش و گربه بشنیدید پیش از این از عبید زاکانا

نگرفتید پند از آن گفتار تا که آن گربه شد پلنگانا

قصه شیر نفت گوش کنید که در آن عقل گشته حیرانا

عبرت از داستان من گیرید بگشایید گوشو چشمانا

تا در آینده بیش از این ندهید از عزیزان خویش قربانا

جنگ اول چو گشت مغلوبه لشگر موش شد گریزانا

شاه موشان و هیئت وزرا با بزرگان و ایلخانانا

همه سوراخ‌های خود رفتند که ز دشمن شوند پنهانا

در بسیط زمین نماند مگر موشکان گرسنه، عطشانا

می‌دویدند از پی سوراخ لانه را نرخ شد گرانانا

لانه مور و مار شد اکسیر ساعتی شد هزار تومانا

هر که را پول بد، نهان گردید جان بدر برد شکر گویانا

دست یکباره از حیات بشست هر که را خود نبود پولانا

ماند یک دسته موش وامانده همه با چشمهای گریانا

رنگ رخساره همچو تبداران بینوا مستمند و عریانا

می‌دویدند جان گرفته به کف گاه افتان و گاه خیزانا

می‌فتادند بر زمین یک یک گربه بود از عقب دوانانا

چون ندیدند چاره جز تسلیم همه گفتند الامانانا

هر یکی زد سپید پرچم خویش بر سر نیزه صلح جویانا

لیک آن بی حیا قبول نکرد که بسی گشته بود غضبانا

گفت با منطقی فصیح و بلیغ: کای ز پا اوفتاده موشانا

موش بر گربه چون شود تسلیم هست بر مرگ خود شتابانا

پرچم خود کنار بگذارید که سپید است و سرخ یکسانا

بدرانید سینه همه، او گه به چنگال و گه به دندانا

بر یمین و یسار کرد نگاه دید دیگر نمانده زآنانا

نفسی تازه کرد و از شادی با دمش می‌شکست جوزانا

غلط می‌زد میان کشته موش زانکه بد روزی اش فراوانا

ماند چندی میان آن کشتار تا که شد یک پلنگ درّانا

کبر و نخوت، دماغ او پر باد کرد همچون دمیده همیانا

گفت در روستا نخواهم ماند ننگش آمد ز شهر کرمانا

رفت بالای کوه و سمت گرفت یکسر آمد به شهر تهرانا

گفت بایست پنجه نرم کنم با یلان پایتخت سلطانا

بانگ هل من مبارزش کر ساخت گوش گردان و پهلوانانا

گربه بودند در مصاف پلنگ همچو موشی شدند لرزانا

عرضه کردند این خبر بر شاه که چه بنشسته اید قربانا

آمده یک پلنگ از کرمان که کند ادعای شیرانا

گر بماند یکی دو روز دگر می‌کند پایتخت ویرانا

بایدش چاره کرد زودازود تا نگشته است دیر درمانا

نگران گشت خاطر سلطان گفت این با وزیر دربانا

که بیارای مجلسی در کاخ از همه گونه جنس حیوانا

تا که آراءِ خو دکنند ابراز وفق آن می‌دهیم فرمانا

انجمن ساز گشت و رأی زدند هریکی همچو فیلسوفانا

گفت روبه در آن میانه به شاه شاد زی! قبله جهانانا

باد آسوده خاطر سلطان من کنم دفع شرّ مهمانا

باید افزود بر قلمرو او تا شود شادمان و خندانا

چون زمین فراخ را بیند می‌زند بهر خویش جولانا

هم ببایست مفتخر فرمود به نشانای تازه دورانا

لقبی هم بر او کنیم اعطا تا شود مفتخر در اقرانا

این دوای غرور و کبر بود که نویسند خود پزشکانا

کرد تصویب انجمن رایش که ندیدند چاره جز آنا

شه پسندید وصحه زد بر آن تا شود دفع شر شیطانا

پس پیامی وزیر دربان برد با هدایا و ارمغانانا

چون پدیدار شد ز دور پلنگ شد دو تا آن وزیر تا رانا

که بسی نکته سنج و زیرک بود عاقل و کامل و ادب دانا

بعد تعظیم و احترام تمام که بود بر پلنگ شایانا

ارمغان‌ها بداد و گفت پیام همچو یک شاعر سخندانا

زان سپس دعوتش نمود به کاخ تا دهد بوسه تخت شاهانا

زین سخن سخت گشت آشفته از غضب سرخ شد چو نیرانا

متشنّج شدش ز خشم اندام همه حتی ورید و شریانا

جست از جای و زد نهیب بر او کای پلید فلان فلانانا

بوسه بر تخت هیچکس ندهم زیبد آن بر تو چاپلوسانا

شاه شاه است و من، منم دانی چه غلط کردی این زمانانا

آنچه گفتی ترا سزاوار است که شدت پرورش از آن خوانا

داد یک عمر ایزدم روزی در بیابان شهر کرمانا

گربه بودم پلنگ کرد مرا شکرها بایدم به یزدانا

من نیایم به کاخ شه هرگز فی المثل گر بود گلستانا

دور شو ارمغان خویش ببر عمرت ار نیست رو به پایانا

از نهیبش وزیر لرزان گشت همچو پیران گه زمستانا

اثر ترس و لرز شد پیدا کم کم او را ز........

که وزیرانه بود ترس او را وین بود عادت وزیرانا

لختی اندیشه کرد و پوزش خواست دم بجنباند و گفت غفرانا

من ندانستم آنچه را گفتم خود ز گفته بُوُم پشیمانا

قصد من معنی مجازی بود نه حقیقی ز بوسه، ای جانا!

یک مطوّل بخواند و عذر آورد کاین بود رسم اهل دربانا

ورنه دانم که حضرتت را هیچ بوسه نبود فراخور شانا

غرض از رنجه آنکه شاه ترا مهربان است بیش از امکانا

خواهدت ملک سیستان بخش د هم فزاید بر آن خراسانا

زابل و زاهدان و قاین را قبر شاه ولی به ماهانا

شرق کشور مسلّم است ترا وانگهت می‌دهند عنوانا

حضرت اشرفت خطاب کنند لقبت نیز عین خاقانا

آنچه گفتم ز روی اخلاص است ورنه هستند بس بزرگانا

که کنند آرزوی این الطاف وآن نیاید به دست آسانا

شادمان شد پلنگ از القاب وان خطاب عریض و طولانا

وان گران منصبی که اندر آن هم بود آب و هم بود نانا

دست افشاند و سر بجنبانید پای کوبید و گشت خندانا

که الا پیک پی خجسته بیا تا ببوسم ترا دهانانا

مژده بخش است گفت شیرینت آنچنانکه گز صفاهانا

من هم اکنون در اختیار توأم چون به مهر تو دارم ایقانا

بوسه بر روی هم زدند بسی عهدها ساختند و پیمانا

عزم دربار شاه کرد پلنگ تا به مژگان بروبد ایوانا

بود در نزد آن پلنگ یکی ناصح و پاک دین ز خویشانا

منعش از آن عمل نمود که بود آگه از وضع آسمانانا

یک ستاره شناس در شب قبل داده بود این خبر به ایشانا

که قمر اوفتاده در عقرب نحس باشد سفر زمانانا

لیک گفتار آن ستودۀ پاک نشنید آن غرور بنیانا

گفت باید روم چنین بکنم زان سپس می‌کنم چنانانا

خوُد یک سو نهاد و نیزه و گرز سپر افکند و کند خفتانا

پس لباس سلام را پوشید که بود پر ملیله الوانا

فیلبان ساز کرد تخت روان بنشستند همچو یارانا

سوی دربار روی آوردند شاه در انتظار مهمانا

بر در کاخ آمدند فرودا ز چپ و راست بد نگهبانا

همه زرّین کمر ببسته میان همه سیمین چماق دستانا

پهلوانان ستاده صف در صف با کله خود درع پوشانا

محفل بزم شاه گشت عیان گرد شه جمع گلعذارانا

همه بودند بهر خدمت شاه ساقی و مطرب و غزلخوانا

حشمت و جاه شاه خیره نمود حضرت اشرف پلنگانا

خود بخود شد دوتا چو فانوسی بوسه بر تخت داد حقّانا

دست بر سینه داشت رسم قدیم شد دعا گوی و هم ثنا خوانا

شاه فرمود ای غلام صمیم که بود اصلت از فراهانا

به درایت فرید عصری تو به سیاست وحید دورانا

شد ز حسن کفایتت آباد پیش از این عهد ملک کرمانا

نک برای امیدواری تو می فزائیم ما خراسانا

قائن و سیستان شود آباد از تو فرمانروای سامانا

حضرت اشرفت خطاب کنیم عین خاقان کنیم عنوانا

تا بدانند منصب هر کس باشدی خود فراخور شانا

ما چنین انتظار می‌داریم خدمت آری تو چون نیاکانا

بوسه بر تخت داد و شکر گزارد در سخن شد به لفظ قربانا

گفت ای پادشه که در حشمت گوی بردی تو از سلیمانا

ای که باشد قضا نشان حکمت همچو فرمان ایزد دانا

خاطر عاطرت بیاساید که کنم شرق و غرب عمرانا

گر فزودی مرا خراسان تو کنم آباد نیز گرگانا

بهر عمران ساری و بابل می‌کنم کوشش فراوانا

رشت و فومن نمایم آبادان یکسره شهرهای گیلانا

تا به تبریز می‌کنم معمور باز هم ملک خمسه زنجانا

وان سنندج به ملک کردستان سقّز و بانه و مریوانا

خرّم آباد می‌شود خرّم هم بروجرد در لرستانا

پس از آن می‌روم به کرمانشاه یکسره مسجد سلیمانا

عزم اهواز و نیز آبادان می‌نمایم که گشته ویرانا

تا به بخت ملک کنم آباد همه شهرهای ایرانا

از قضا نام شهر آبادان که بود شهره در جهانانا

زنگ سان در فضا طنین انداخت کرد بیدار شیر نفتانا

شیر غرّید کای وطن خواهان هست این ساز انگلستانا

مگذارید نفت ما بدهد رایگان این عجوز فتّانا

رنج‌ها برده ایم تا به ثمر برسیده به عون سبحانا

خواهد او رنج ما دهد بر باد همّتی باید ای جوانانا

همۀ چشمها به حکمش بود همۀ گوش‌ها به فرمانا

کرد آماده ملّت ایران سخن شیر، ناگهانانا

همگی متّفق بر این بودند پیشوائیست راست گویانا

هم ز کاشان بر آمد این آواز بر همه ملّت مسلمانا

از یکی مرد پاک روحانی اهل تقوی بسان سلمانا

هر که نام شریف او بشنید گفت او رهبر است و مولانا

بانگ برزد که ای مسلمانان همّتی کو خدا پسندانا

که پدید آمده است شیطانی حیله باز و اثیم و خوّانا
وای گویان چو بوم آمده است شوم بوده است هر زمانانا

نفت را رایگان دهد از کف که نباشد ز اهل ایمانا

دفع او واجب آمده الیوم بر همه تابعین قرآنا

پاکدین خواست بهر این پیکار کمک از مردم مسلمانا

آمد از مکّه یک نماینده به مثل همچو شیر غرّانا

پرچم انقلاب زد بالا همّت رهبران تهرانا

رهبران بلاد دیگر نیز یک دلان آمدند میدانا

یک گروه از ممالک کرمان که بسی رنج برده پیشانا

حزب ایران و مردم دیندار حزب زحمت کشان ایرانا

جمع بسیاری آمد از همدان که به تن داشتند اکفانا

هم مجاهد ز شاهرود آمد هم ز قزوین و سیرجانانا

سینه پاکشان چو چرخ برین از فروغ ستاره رخشانا

یا چو آئینه ای که اندر آن بد سویدای دل نمایانا

قلم صنع کرده نقاشی سینه‌ها پر ز مهر ایرانا

شیر بازویشان به شیر فلک حمله می‌برد روز میدانا

گر به تاریخ بنگری بینی که به هر قرن و عهد و دورانا

مرد اقدام بوده اند این جمع مشتهر در ادب به فتیانا

جبهه ملّی این زمان بسیار گرد آورد قهرمانا
نفت گویان همه بلاد شدند مشتعل گشت نفت سوزانا

حضرت اشرف پلنگ گریخت بار دیگر سوی بیابانا

آبرویش برفت و مال برفت گشت از کرده بس پشیمانا

هر که مسئول این حوادث بود خویشتن را نمود پنهانا

همه آوردگه تهی کردند پسران وزیر و شاهانا

آن امام کذوب هم بگریخت که به خود بسته بود کردانا

سوخت زان فتنه خرمن هستی ای بسا از شریف مردانا

وی بسا ناله‌ها که گشت بلند زین قضیّه ز خانمانانا

مادران را ز کف برفت پسر کودکان مانده بس یتیمانا

آن یکی را شهید گشت پدر وان دگر داد یار و اخوانا

لیک با این همه بشد پیروز رهبر نفت، پیر شیرانا

این شنیدم که در صفاهان گشت بر سر دار آن پلنگانا

جسدش را به نفت آلودند شهر آذین شد و چراغانا

سوختند آن تن پلید که گشت مایه ننگ انس و حیوانا

هم در آن جشن آمد آخر کار یک نماینده‌ای ز خرسانا

کف همی زد که ما چنین کردیم تا فریبد گروه یارانا

گفت شوخی میان آن مجلس … به ریش دروغ گویانا

سر خود را دوا کنید کلان گر شمائید خود طبیبانا

گفتم این قصّه تا بیندیشید آفت این گروه نادانا

فتنه‌ای گر به پا شود این بار جمع خرسان کنند ای جانا

ملّت ما دگر شده هشیار نشنود گفته‌های مفتانا

در جوالی که خرس می‌باشد ننهد کس قدم، دبیرانا

شکر یزدان که یافت این اوقات قصۀ شیر نفت پایانا

ای که منظومه مرا خوانی گاه خندان و گاه گریانا

سیم تیر را به یاد آور که بدادیم بس شهیدانا

خونشان را بریخت آن ناپاک زانکه بد اجنبی پرستانا

ملّت از خون پاک آنان یافت فتح و پیروزی نمایانا

لعن حق باد بر ستمکاران که ندارند هیچ وجدانا

از خداوند باد بر شهدا همه پیران و هم جوانانا‏

صد هزاران هزار بار درود صبح و شب روز و ماه و سالانا

فاتحه خوان به روح آن پاکان کاین بود رسم حق شناسانا

چهاردهم مرداد ۱۳۳۱

*عضو هیأت علمی پژوهشکدۀ تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

کد خبر 5000979

منبع: مهر

کلیدواژه: انقلاب اسلامی ایران انقلاب مشروطه کودتای 28 مرداد ترجمه تازه های نشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران رایزنی فرهنگی گردشگری ادبیات داستانی ویروس کرونا کتاب ادبیات جهان ادبیات کودک و نوجوان نهاد کتابخانه های عمومی کشور تجدید چاپ طرح تابستانه کتاب دکتر مصدق شیر نفت م آباد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۰۰۲۵۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی دیگر از چهره جدید دانشگاه کلمبیا

این روزها، دانشجویان دانشگاه کلمبیا توانستند چهره جدید خود را به همگان نشان دهند، دانشجویانی که می خواهند با علم و دانش خود دنیا را تغییر بدهند، این بار ماسک را نه در آزمایشگاه بلکه برای حضور در یک جنبش و بیداری مردم از جنایات اسرائیل به صورت زده اند و پرچم و نماد فلسطین را بر شانه های خود انداخته‌اند و در مقابل ظلم رژیم صهیونیست با حمایت‌هایی که غرب از این ظلم می کند، ایستاده‌اند.

به گزارش ایسنا، فریاد «فلسطین را آزاد کنید» این بار با صدای دانشجویان دانشگاه تحقیقاتی کلمبیا، یکی از دانشگاه های برتر جهان طنین انداز شد و نه تنها به سراسر ایالات متحده آمریکا بلکه سراسر دانشگاه‌های جهان درنوردید تا لرزه بر اندام صهیونیست‌ها و متحدانش بیفکند.

دانشگاه کلمبیا براساس رتبه‌بندی ۲۰۲۲–۲۰۲۳ یواس نیوز اند ورلد ریپورت، در رتبه هفتم برترین دانشگاه‌های جهان قرار گرفته است. در رتبه‌بندی دانشگاهی کیواس در سال ۲۰۲۴، دانشگاه کلمبیا در رتبه بیست و سوم جهان و دهم آمریکا قرار دارد. این دانشگاه با حضور برترین دانشجویان و اساتید جهان، توانسته بالاترین تعداد برنده جایزه نوبل را از آن خود کند. این دانشگاه شرایط سختی برای پذیرش دانشجو دارد و برترین ذهن ها در حوزه های مختلف از ریاضی تا ادبیات موفق به تحصیل در این دانشگاه می شوند. 


دانشجویان دانشگاه کلمبیا امروز این افتخارات را با حمایت از فلسطینی‌های نوار غزه تکمیل کردند تا برگه زرینی برای این دانشجویان مدافع حقوق بشر باشند که نشان دادند نه تنها در علم و دانش بلکه در حمایت از حقوق مظلومان سرآمد هستند.


این روزها، دانشجویان دانشگاه کلمبیا توانستند چهره جدید خود را به همگان نشان دهند، دانشجویانی که می خواهند با علم و دانش خود دنیا را تغییر بدهند، این بار ماسک را نه در آزمایشگاه بلکه برای حضور در یک جنبش و بیداری مردم از جنایات اسرائیل به صورت زده اند و پرچم و نماد فلسطین را بر شانه های خود انداخته اند و در مقابل ظلم رژیم صهیونیست با حمایت هایی که غرب از این ظلم می کند، ایستاده اند.

 شعار اصلی این دانشگاه برای دانشجویان مستعد خود «در پرتوی نور تو، نور را خواهیم یافت» است، در راستای این شعار، این روزها پرتو نور آن ها بر مردم مظلوم غزه می تابد، اما مسئولان دانشگاه کلمبیا و منافع شان و فشاری که از سوی رژیم صهیونیستی بر آن ها اعمال می شود، نمی خواهند نوری که از سوی دانشجویان در حال تابش است، را ببیند.

این روزها؛ دانشگاه کلمبیا با برپایی جنبش همبستگی با غزه تبدیل به کانون توجهات جهان شده است. دانشجویان به منظور حمایت از مردم غزه و خشم از حمایت دانشگاه از رژیم صهیونیست، چادرهای خود را در محوطه دانشگاه باز و تحصن کردند و خواسته آن ها توقف جنگ، توقف حمایت دولت آمریکا از نسل کشی رژیم صهیونیست و رفع تعلیق دانشجویان معترض است. اما دانشجویان معترض تنها به تحصن اکتفا نکردند و جمعی از آن ها وارد ساختمان همیلتون دانشگاه کلمبیا شده و ضمن تسخیر این مکان، نام آن را به "هند رجب" کودک ۶ ساله غزه ای که در جریان حملات اسرائیل کشته شده، تغییر دادند.

دانشجویانی که در محوطه دانشگاه تحصن کرده اند با ارسال سبد های غذایی از طریق پنجره به دوستان خود کمک می کنند.

برخی از دانشجویان در شبکه اجتماعی در حمایت از این اقدام به مسئولان دانشگاه گفته اند:« می بینید اشغال کردن و تصرف تا چه میزان سخت و غیر قابل تحمل است، پس دست از تصرف فلسطین بردارید». در مقابل هم مسئولان دانشگاه بیانیه های مختلف تهدید آمیز را برای پایان تسخیر منتشر می کنند و صحبت از اخراج آن ها به میان آورده اند.


در جدیدترین بیانیه که در ۳۰ آوریل ۲۰۲۴ در سایت رسمی دانشگاه و صفحه رسمی این دانشگاه در شبکه های اجتماعی منتشر شده آمده است: «ما متاسف هستیم که تظاهرکنندگان با اقداماتشان، وخیم کردن شرایط را انتخاب کرده اند، اولویت ما بازگرداندن امنیت و نظم به دانشگاهیان است. ما به صراحت گفته ایم که کار دانشگاه با اقدام معترضانی که قوانین را نقض می کنند دچار اختلال نمی شود و ادامه این اعتراضات با پیامدهای مشخصی مواجه خواهد شد. دانشجویان انتخاب کرده اند تا با شکستن درها، پنجره ها و بستن ورودی های شرایط را متشنج کنند و ما هم اقدامات مقتضی را انجام خواهیم داد.» نتیجه این ضرب الاجل دانشگاه، حضور بیشمار پلیس نیویورک در محوطه دانشگاه است که پلیس به تالار همیلتون دانشگاه کلمبیا حمله کرده است و تعداد زیادی از دانشجویان متحصن را بازداشت کرده است. 


به هرروی؛ دانشگاه کلمبیا اگر با جوایز نوبل و مغزهای برترش شناخته شده است، این روز ها به دلیل پافشاریش در مقابل ظلم به تیتر اول رسانه های دنیا تبدیل شده است، به نظر می رسد؛ جنبشی که در دانشگاه های جهان از سوی قشر فرهیخته علیه جنایات رژیم صهیونیست برپا شده است با وجود تهدیدات و خشونت هایی که از سوی مسئولان دانشگاه و پلیس وجود دارد، ادامه دار خواهد بود.

کارشناسان معتقدند که این جنبش دانشجویی که از دانشگاه کلمبیا به همه جهان تسری یافت، می تواند تغییراتی در سیاست دولتمردان غرب ایجاد کند و فضای بهتری برای رسیدن ملت فلسطین به حقوق شان باشد. 
برهمین اساس می توان گفت که این جنبش دانشجویی، نقطه عطفی در تحولات فلسطین و فروپاشی هیمنه غرب و پایان سیاست آپارتایدی اسرائیل در فلسطین باشد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • روایتی کامل از شب حمله ایران به اسراییل
  • روایتی از سرگذشت سید عباس موسوی + فیلم
  • روایتی از معلم شهید حاج علی اکبر شمشیری
  • صعود مقتدرانه بوکسور جوان ایران به فینال آسیا
  • روایتی از رنج دانش آموزان مازندرانی
  • روایتی از دیدار معلمان و دانشجویان فرهنگیان با رهبر انقلاب / مراکز تربیت معلّم را دستِ‌کم نباید گرفت
  • پخش فصل جدید «رخ‌ مادر» از امشب
  • «رخ‌ مادر» روی آنتن شبکه افق/ روایتی شاعرانه از زندگی مادران شهدا
  • «رخ‌ مادر» از شبکه افق روی آنتن می‌رود/ روایتی شاعرانه از زندگی مادران شهدا
  • روایتی دیگر از چهره جدید دانشگاه کلمبیا